سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
حامیان ولایت __ خادمین امت
درباره وبلاگ


صفحات وبلاگ
نویسندگان
یکشنبه 92 اسفند 4 :: 9:22 صبح ::  نویسنده : حاج آقا محمد رضا رنجبر

کد خبر : 1394121832282312598      تاریخ : یکشنبه 04 اسفند 1392 9:14روزنامه خندان

روزنامه خندان

گفت‌وگو با یک خودسوز معلوم الحال

طنز در روزنامه های کشور کم پیدا می شود و این یعنی روزنامه ها کم لبخند می‌زنند و آنها که روزنامه می‌خوانند هم به تبعیت از رسانه محبوب شان کمتر می خندند. حکمت ستون روزنامه خندان، در این است که طنز همه روزنامه های کشور را جمع کنیم و در جام جم آنلاین برسانیم به دست تان تا هر صبح، دستکم در اینترنت گردی روزانه، لبخندی روی لب تان بنشیند.

 

جام جم :واریز آخرین بنزین؟

بنزین برخلاف بنزن که چیز خوبی نیست و آلودگی هوا به دنبال می آورد و مدیریت های پتروشیمی مملکت را زیر سوال می برد؛ چیز کاملا خوبی است. بنده کسانی را می شناسم که کارت سوختشان را بلاتشبیه مثل عکس همسرشان می گذارند داخل کیف یا جیب بغلشان که یک لحظه ازشان جدا نشود. اسنادش هم موجود است.

فلذاست که خبر واریز بنزین دولتی ارزان نیز در این سال ها همیشه یکی از خبرهای خوش بوده که شادی دل ملت دارای خودرو را در پی داشته و جا دارد که همین جا به نیابت این قشر از مردم از همه مسئولان و دست اندرکاران عزیز تشکر نمایم. (از اتاق فرمان اشاره می کنند که بله جا دارد!)

چند روز گذشته در جراید یک خبر دوپهلویی آمده بود که باعث شد تا صبح از این پهلو به آن پهلو بغلتیم و خوابمان نبرد. ما که خودرو نداریم، این حالت را داشتیم؛ حالا تصور بفرمایید آنهایی که خودرو دارند - و گاهی دوسه تا هم دارند -چه حالتی دارند.

اصل خبر: «همزمان با بایگانی شدن موضوع افزایش قیمت بنزین به 1050 تومان تا شب عید، آخرین سهمیه بنزین 400 تومانی خودروهای شخصی در سال 92،به کارت سوخت آنها واریز شد.

ضمن آن که با اجرای مرحله دوم ساماندهی سهیمه بنزین کارت های سوخت، سهمیه ویژ? بنزین برخی از خودروها به سهمیه عادی تبدیل شد.» - به نقل از جراید حساس

بسته پیشنهادی: از آنجا که هرگونه تغییری در قیمت بنزین، هرچند که همواره در مقام حرف گفته شده که هیچ تاثیر سوئی بر دیگر اقلام و اجناس ندارد، اما در مقام عمل مشاهده شده که تاثیر داشته است؛ بنابراین بر بنده شرمنده هم که فاقد هرگونه خودرو ــ حتی در حد یک موتورــ می باشم، لازم است که عرایضی در این باب داشته باشم تا سوخت نشده:

1ـ شفاف سازی: چون صحبت از اجرای مرحله دوم هدفمندی از آغاز سال آینده در میان است و ایضا مرحله دوم ساماندهی سهمیه بنزین کارت سوخت، از این رو حق بدهید که دچار شک و شبهه شویم که آیا این واریز جدید بنزین دولتی، آخرین واریز امسال است یا کلا آخرین واریزاست و رفت جایی که عرب نی انداخت؟ بنابراین زودتر شفاف سازی خبری شود که جمعی از ملت به همراه خانواده هایشان از نگرانی درآورده شوند.

2ـ عکس یادگاری: حتما که آدم نباید از صحنه های عاطفی، اجتماعی و خانوادگی و این چیزهای معمول و متداول زندگی عکس بیندازد؛ خب گاهی در آلبوم آدم،یک عکس یادگاری اقتصادی هم کلی می تواند برای خود شخص و اطرافیانش خاطره انگیز باشد.

به این دلیل تا دیر نشده، با یک دبه یا سطل بنزین 400تومانی عکس یادگاری بیندازید. می توانید مثلا سال های بعد آن را به بچه تان نشان بدهید و بگویید: می بینی پسرم، این منم بابات، اینم بنزین 400 تومانی خدابیامرز که بابات رو در آورد!

3ـ پخش ترانه: در جایگاه های سوخت و پمپ بنزین های کشور، آهنگ هایی متناسب و هدفمند و ساماندهی شده پخش شود که کم کم دل ها آماده شود. مثلا پخش این ترانه آهنگین و اثربخش از زبان بنزین که: «مرا بزن... مرا بزن... برای آخرین بار... تو را خدا نگهدار... که می روم به سوی افزایش...»... و الی آخر که اگر دستمزد خوبی بدهند، ترانه را تا تهش ادامه می دهم. از آقای کاکایی عزیز و افشین یداللهی نازنین شنیدم که برای هر ترانه، پول خوبی می دهند؛ البته ترانه خوب، نمی دانم؛ والله اعلم!

سیاست روز : گفت وگو با یک خودسوز معلوم الحال

در خبرها آمده بود که یکی از کارمندان قدیمی شرکت نفت خودش را به آتش کشیده است. در راستای شفاف سازی با ایشان گفتگویی متافیزیکی انجام داده ایم که از نظرتان می گذرد.
***
دلیل خودسوزی شما چه بود؟
راستش را بخواهید ماجرا اصلا آنطوری نیست که رسانه ها نوشته اند. اصلا موضوع خودسوزی مطرح نیست. آن روز وقتی آقای رییس را برای اولین بار از نزدیک دیدم ذوق زده شدم و صورتم گل انداخت. دیگران فکر کردند آتش گرفته ام. بنده وظیفه خودم می دانم از زحمات برادران غیور آتش نشانی تشکر کنم.
ولی کسانی که شاهد ماجرا بودند اعتقاد دارند که بعد از حادثه شما را با آمبولانس اورژانس به بیمارستان بردند.
بنده خبر انتقالم به بیمارستان را تایید می کنم اما باور کنید این قضیه ربطی به خودسوزی ندارد. شب قبل غذای ناجور خورده بودم و به خاطر مسمومیت به بیمارستان رفتم. البته بر خود واجب می دانم از زحمات بی دریغ عزیزان دلاور در آتش نشانی قدردانی کنم.

یعنی شما به اتفاقاتی که در وزارت نفت می افتد هیچ اعتراضی نداشتید؟
اصلا و ابدا! به من چه ربطی دارد که در وزارت نفت چه اتفاقاتی می افتد. من اصلا بابک زنجانی را نمی شناسم. رسانه هایی که جوسازی می کنند دست پرورده استکبار جهانی هستند وگرنه من تا پای جان از تلاش های غیورمردان آتش نشانی حمایت می کنم.

شما کارمند وزارت نفت هستید؟
چی؟ من؟ شیب؟ بام؟ بام شیبدار؟ کارمند؟ وزارت نفت؟ باور بفرمایید من حتی یک ساعت هم در وزارت نفت کار نکرده ام. آن روز هم داشتم از آنجا رد می شدم که یکدفعه آقای رییس را دیدم و از شدت ذوق زدگی صورتم گل انداخت و بقیه فکر کردند من خودسوزی کرده ام و رسانه های معاند هم در بوق های بیگانه دمیدند. من همه اینها را به خدا واگذار می کنم و ممنون دلاورمردان آتش نشانی هستم و خواهم بود.

اگر در پایان حرفی یا نکته ای دارید ، بفرمایید.
در پایان وظیفه خود می دانم که از خدمات عزیزان خدمتگزار آتش نشانی تشکر کنم و از مردم و رسانه های همیشه در صحنه خواهش کنم اگر کسی را دیدند که صورتش گل انداخته فکر نکنند که خودسوزی کرده است.

شرق : زندگی ترافیکی

در زندگی آدم به یک جایی می رسد که باید خودش را رها کند و با شرایط موجود خودش را تطبیق دهد. مثل وقتی که تهِ کوچه بن بست گیر میکنی و نه راهِ پس داری، نه راهِ پیش.
مساله ترافیک هم، معلوم است که حل شدنی نیست. یعنی ما که چشممان آب نمی خورد و ربطی هم به مسوولان شهری ندارد. برای همین به نظر ما باید شهروندان بپذیرند که ترافیکوند هستند و با ترافیک خودشان را تطبیق بدهند. مثلا:
1- باتوجه به اینکه ممکن است دو، سه ساعت در اتوبان توی ترافیک بمانیم، ایران خودرو و سایپا در ماشین ها یک فقره دستشویی و یک فقره دوش آب سرد و گرم نصب کنند.
2- پیشنهاد می شود صندلی ماشین را تختخواب شو کنند [...]
3- شهرداری برای رفاه حال ترافیکوندها در طول بزرگراه روی بیلبوردها فیلم و کارتون پخش کند.
4- برای بازشدن باب آشنایی بین ترافیکوندها مسوولان تعدادی ماشین روباز به عنوان کافی شاپ در شهر قرار دهند.
5- بعد از بازشدن باب آشنایی به قصد ازدواج، مسوولان تعدادی اتوبوس به عنوان تالار عروسی در سطح شهر بپراکنند تا ترافیکوندها از فرصت ترافیک استفاده کنند و در آن، مراسم عروسی بگیرند.
6- به بچه هایی که در ترافیک به دنیا می آیند، از طرف مسوولان یک مینی ماینر اهدا شود.
7- شهرداری علاوه بر پارکبان، ترافیک بان هم اختراع کند تا از ترافیکمانده ها پول بگیرد.
8- اگر ترافیک خیلی طول کشید و کسی در ترافیک جان باخت، شهرداری در آن محل یک بیلبورد بزند و پول اجاره بیلبورد را به یاد آن مرحوم بین راننده ها، قرمه سبزی پخش کند.
9- شورای شهر به شورای ترافیک تغییر کند و خلاص!
10- هر کسی به ترافیک اعتراض کرد، در ماشینش را به رویش می بندیم و ماشینش را به عنوان درس عبرت کنار بزرگراه آویزان می کنیم!

کیهان : کامپیوتر! (گفت و شنود)

گفت: بعد از برکناری رئیس دانشگاه تهران قرار است رئیس دانشگاه تربیت مدرس هم برکنار شود.
گفتم: کار یکی و دو تا و ده تا و... نیست، دارند همه مدیران کارآمد و آزمون داده را در همه وزارتخانه ها و سازمان های دولتی قلع و قمع می کنند.
گفت: البته حق دارند! یعنی غیر از این چاره ای ندارند!
گفتم: مرد حسابی! چرا پرت و پلا میگی؟!
گفت: وقتی اصلاحاتچی ها و کارگزارانی های اطراف آقای روحانی آنهمه وعده داده اند که عمل نکرده اند، خب! اگر دست به قلع و قمع فله ای هم نزنند مردم براشون سؤال پیش میاد که پس دولتمردان مدعی تخصص و تجربه تا حالا چیکار کرده اند؟!
گفتم: چه عرض کنم؟! از شخصی پرسیدند فرق نرم افزار و سخت افزار چیه؟ جواب داد؛ سخت افزار اون قسمت کامپیوتره که می تونی با چکش داغونش کنی! اما، نرم افزار اون قسمت کامپیوتره که فقط می تونی بهش تشر بزنی و دعواش کنی!

قدس: مش غضنفر و رشد شاخص اجاره بها

پَریشَبا ای صابخِنَما تا فهمید که سِبدِ کالا بِزِم تعلُّق گیریفته یُ مویَم رفتُم گیریفتُمِشُ وَضُم خوب رِفته، ... عینِ یَک چوله غَزَکی آمَد دَرِ خِنمایُ کِلیکِش ر تا تَه فورو کِرد تو زنگ. مویَم وَرخاستُم دَر رِ واز کِردُمُ گفتُم واز چیکار رِفته مَمَدآقا که ایقذَر زنگ مِزِنی؟ گفتِگ مُخواستُم بُگُم سالِتا دِره تِموم مِره، اجاره هایَم به مِشَد رِفته بالا؛ اگِر مِخِن وازَم اینجه بیشینِن بایِست اجاره رِ دو برابَرِش کُنِن. ایره که شُنُفتُم عینِ یَک کِوَزی که با سَرپایی بِزِنی روش، وِل رِفتُم رو زِمین.

عیالُم تا مو رِ دید یَک جِغ کیشیدُ آمَد یَک دُول آبِ یخ پیشینگه سَرُ کِلَّم کِرد. تا حالُم یَک خُردو جا آمَد بِزِش گفتُم وَخِز سِلّه یُ خِلیطه یُ کارتُن خالیُ هَرچی دِرِم وَردار بیار که اینجه دِگه جایِ ما نیستِگ. اَثاثارِ لوکّه کُن که بایِِست بِرِم هَمو قِلَتا زندگانی کُنِم. تو مِشَد با ای حوقوقایِ کارگِریُ کارمندی نه مِشه خِنه خِریدُ نَیَم مِشه اجاره خِنه داد.
حالا مو یِ مَش غضنفر موندُم ای مِشَد با ایقذَر گُندِگیشُ ایقذَر زِمینُ خِنه که به توش هستُ ایقذَر درآمدِ بیشتر که بِرِیِ خاطِرِ ووجودِ زوّارایُ مسافرا مِره تو جیب شَرداریشُ سازمانایِ دِگَش که با زِمینُ مسکن مِشَدیا سرُکار دِرَن، بِرِیِچی وازَم بایِست رشدِ شاخصِ مسکن اجاره ایش ایقذَر از شهرایِ دِگه یِ کیشورِما بیشتر بِشه؟




موضوع مطلب : گفت‌وگو با یک خودسوز معلوم الحال